کد مطلب:293544 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

جریان وفات حضرت فاطمه زهرا


اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف می نماید هنگامیكه رحلت حضرت فاطمه نزدیك گردید به من فرمود:

جبرئیل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقداری كافور برایش آورد پدرم آنرا سه قسمت فرمود یك قسمت را برای خودش برداشت یك قسمت را بعلی علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را بمن داد.

من قسمت خود را در فلان جا نهاده ام و اینك بدان نیاز دارم شما آنرا برایم حاضر نما اسماء حسب الامر فاطمه زهرا كافور را حاضر كرد آنگاه خودش را شستشو داد و وضو گرفت و با اسماء دستور داد لباسهای نمازم را حاضر ساز و بوی خوش برایم بیاور اسماء لباسها را حاضر كرد آنگاه پوشیده و بوی خوش استعمال نمود و رو بقبله در بسترش خوابید و با سماء فرمود من استراحت میكنم تو ساعتی صبر كن پس مرا صدا كن اگر جوابت را نشنیدی بدان كه من از دنیا رفته و مرده ام آنگاه علی علیه السلام را زود از رحلت من خبر كن.

قال الراوی فانتظرتها اسماء هنیئه ثم نادتها فلم تجبها فنادت یا


بنت محمد المصطفی یا بنت من كان من ربه قاب قوسین او ادنی فلم تجبها فكشفت الثوب عن وجببها فاذابها قد فارقت الدنیا فوقعت علیها تقبلها و هی تقول یا فاطمته اذا قدمت علی ابیك رسول الله فاقرئیه عن اسماء بنتعمیس السلام ثم شقت اسماء جیبها و خرجت فتلقیها الحسن و الحسین علیهماالسلام فقالا این امناه فسكت فدخلا البیت فاذا هی ممتده فحركها الحسین علیه السلام فاذا هی میته فقال یا اخاه آجرك الله فی الوالده فوقع علیها الحسن(ع) یقبلها مره و یقول یا اماه كلمینی قبل ان یفارق روحی بدنی قالت واقبل الحسین (ع) یقبل رجلیها و یقول یا اماه انا ابنك الحسین كلمینی قبل ان ینصدع قلبی فاموت.

قالت لهما اسماء یا ابنی رسول الله (ع) انطلقا الی ابیكما علی علیه السلام فاخبراه بموت امكما فخرجا ینادیان یا محمداه یا احمداه الیوم جددلنا موتك اذ ماتت امنا ثم اخبرا علیا علیه السلام و هو فی المسجد فغشی علیه حتی رش علیه الماء ثم افاق و كان علیه السلام یقول بمن العزاء یا بنت محمد كنت بك اتعزی ففیم العزاء من بعدك.

راوی گوید اسماء لحظه ای حضرت فاطمه سلام الله علیها را بحال خویش واگذار نمود سپس آنحضرت را ندا كرد اما جوابی نشنید صدا زد ای دخترحضرت محمد مصطفی ای دختر كسی كه در مقام قرب به پروردگار بقرب قوسین اوادنی رسید ولی


جوابی نداد چون جامه را از روی صورت حضرتش برداشت مشاهده كرد كه از دنیا مفارقت نموده است خود را بروی حضرت انداخت و در حالتیكه او را می بوسید گفت ای فاطمه آن هنگام كه پدر بزرگوارت را ملاقات نمودی سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ كن آنگاه گریبان چاك زد و از خانه بیرون آمد حسنین (ع) به او رسیده از حال مادر پرسیدند او ساكت شد و پاسخی نداد آنان وارد خانه شده دیدند حضرت مادر دراز كشیده حسین (ع) حضرت را تكان داد دید رحلت نموده است رحلت مادر را به برادرش حسن (ع) تسلیت گفت فرمود ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد.

حسن (ع) خود را بر روی مادر انداخت و او را می بوسید وی گفت ای مادر با من تكلم نما قبل از اینكه روح از بدنم جدا شود حسین جلو آمد و پاهای حضرت را می بوسید و میگفت مادر من پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آنكه قلبم منفجر شود و بمیرم.

آنگاه اسماء به حسنین (ع) گفت ای فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان علی (ع)و او را از مرگ مادر مستحضر نمائید آن دو بزرگوار از منزل بجانب مسجد روانه شدند و صداشان به یا محمداه و یا احمداه بلند شده بود تا بمسجد رسیدند صحابه باستقبال ایشان


دویدند سبب گریه و ناله از آنان پرسیدند گفتند مادر ما از دنیا مفارقت كرده چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام این خبر وحشت اثر را شنید بر روی افتاد و غش كرد و از هوش رفت و با پاشیدن آب بر آنحضرت بهوش آمد و چنین گفت این دختر حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) من بعد از تو خود را به كه تسلی دهم.

من هرگاه غمها و مصائب جهان بمن رو می آورد تو وسیله دلداریم بودی اما بعد از تو چه كسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد گردید (گوئی زبان حال علی با فاطمه علیهماالسلام این بوده است:)


بعد پیغمبر ز اشرار عرب

آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب


بودم از هر ابتلا بی واهمه

شاد كام از وصل تو ای فاطمه


گر بخون دامان دل آلوده بود

چون تو بودی خاطرم آسوده بود


چون تو بندی از جهان بار سفر

در فراقت بگذر آبم ز سر





ای انیس و مونس دیرینه ام

داغ خود چون می نهی بر سینه ام


از چه ترك آشنائی كرده ائی

وز علی فكر جدائی كرده ائی


وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیه بشدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد و در فراق آنحضرت این اشعار را سرود:


لكل اجتماع منخلیلین فرقته

و كل الذی دون الفراق قلیل


و ان افتقادی فاطما بعد احمد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل


یعنی هر اجتماعی از دو دوست آخر بجدائی منتهی می شود و هر مصیبتی كه غیر از جدائی و مرگ است اندك است و رفتن فاطمه بعد از حضرت ختمی مرتبت پیش من دلیل است بر آنكه هیچ دوستی باقی نمی ماند و در روایت معتبر دارد كه چون علی


علیه السلام را در هفت پارچه كفن كرد و پیش از آنكه بند كفن را به بندد.

نادی یا ام كلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امكم الزهرا فهذا الفراق و اللقاء فی الجنته.

فاقبل الحسنان (ع) یقولان و الحسرتا لا تنطفی من فقد جدنا محمد المصطفی و امنا الزهرا اذا لقیت جدنا فاقرئیه من السلام و قولی له انا بقینا بعدك یتیمین فی دار الدنیا.

فقال امیرالمومنین (ع) اشهد انها حنت و انت و مدت یدیها و وضمتهما الی صدرها ملیا و اذا بها تف من السماء ینادی یا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابكیا والله ملائكته السماء فرفعهما عنها و عقد الرداء علیها و صلی علیها و معه الحسن و الحسین و عقیل و عمار و سلمان و المقداد و ابوذر و دفنها فی بیتها.

و لما وضعها فی اللحد قال بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله و علی ملته رسول الله محمد بن عبدالله سلمتك ایتها الصدیقته الی من هو اول بك منی و رضیت لك بما رضی الله لك ثم قرء (منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منهانخرجكم تاره اخری) سوره طه آیه 55 صدا زد ای ام كلثوم و ای زینب و ای فضه ای حسن و ای حسین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید كه هنگام فراق و جدائی


رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود كه حسنین (دو قره العین) زهرا جلو آمده و میگفتند آه و واحسرتا كه بمصیبتی بزرگ روبرو شدیم و بفقدان جدمان حضرت محمد مصطفی و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم مادر جان هنگامیكه جدمان را ملاقات نمودی سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در دار دنیا یتیم گردیدیم.

امیر اهل ایمان علی علیه السلام میفرماید من شهادت و گواهی میدهم كه در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهای خود را دراز نمود و دو نور چشمانش حسن و حسین در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید در این موقع سروش غیبی و هاتف آسمانی ندا در داد ای ابوالحسن حسنین را از روی سینه مادرشان فاطمه بردار بخدا سوگند این منطره ملائكه سماوی را بگریه انداخته است.

حضرت آنها را از روی سینه مادر مهربان بلند نموده بند كفن را بست و بر آن حضرت نماز خواند و با علی سایرین بر فاطمه نماز خواندند و آنان حسن و حسین و عقیل و عمار و سلمان و مقداد و ابوذر بودند كه در نماز بر آنحضرت شركت داشتند آنگاه علی علیه السلام او را در خانه اش دفن فرمود.


و چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله و علی ملته رسول الله محمد بن عبدالله.

ای فاطمه صدیقه من تو را به كسی تسلیم كردم كه از من اولی و شایسته تر است برای تو و به آنچه مورد رضای الهی است من همان را برایت پسندیدم و بعد این آیه مباركه را قرائت فرمود (منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منهانخربحكم تاره اخری).

و در حدیث معتبر دیگر در بحارالانوار علامه مجلسی روایت شده است و لما صاربها الی القبر المبارك (خرجت ید فتناولتها و انصرف) یعنی هنگامیكه بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیر قبر مبارك گردید دستی از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.

نظریه این نگارنده محمد رضا ربانی این است كه آن ید رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است كه پاره تن خود فاطمه را از علی تحویل گرفته است آری آن دست مبارك حضرت رسول اكرم بوده است.

و نیز در حدیث آمده كه علی علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت و لما عرف الشیوخ دفنها و فی البقیع قبور جدد اشكل علیهم الامر فقالو هاتوا من نساء المسلمین من ینبش هذه


القبور لنخرجها و نصلی علیها فبلغ ذالك امیرالمؤمنین علیه السلام فخرج مغضبا علیه قباله الاصفر الذی یلبسه عندالكریهه و یده ذوالفقار و هو بقسم بالله لئن حول من القبور حجر لیضعن السیف فیهم. فتلقاه عمر و معه اصحابه فقال له مالك والله یا ابا الحسن لننبشن قبرها و نصلی علیها.

فاخذ امیرالموالمنین بمجامع ثوبه و ضرب به الارض و قال له یا ابن السودا اما حقی فتركته مخافته ان یرتد الناس عن دینهم و اما قبر فاطمه فوالذی نفسی بیده لئن حول منه حجر لا سقین الارض من دمائكم و جاء ابوبكر و اقسم علیه برسول الله ان یتركه فخلی عنه و تفرق الناس.

چون شیوخ و بزرگان مدینه مستحضر شدند بر جریان واقعه كه حضرت امیرالمومین علی علیه السلام شبانه جسد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن فرموده و قبور تازه ای در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص قبر حضرت فاطمه بر آنان دشوار گردیده گفتند بایست عده ای از زنان مسلمانان نبش این قبرها را بنمایند تا با بیرون آوردن جسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.

این خبر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام رسید و فورا برای


جلوگیری از نقشه آنان در حالیكه آن مظهر قهر و غضب الوهی بسیار غضبناك و خشمگین شده بود لباس زردی كه در شرائط ناگوار و دشوار آنرا بر تن می پوشید و مخصوصا ذوالفقار را بدست یداللهی خویش گرفته و از منزل خود بیرون آمده و سوگند یاد كرد فرمود قسم بذات قهار الوهی كه اگر دست بیكی از این قبور بزنید و یك سنگ از آنرا جابجا نمائید هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد.

عمر و عده ای یارانش به او رسیده گفتند ای ابوالحسن چرا این كار انجام دادی؟ بخدا قسم ما قبرش را نبش می كنیم و بر او نماز میخوانیم:

در این هنگام حضرت امیر از جا جست و گریبان عمر را گرفته او را بر زمین كوبید گفت ای پسر زن سیاه اینكه دیدی من از حق خود دست برداشتم بدان جهت بود كه مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنی مصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولی در مورد قبر و اراده شومی كه نموده اید بخدائی كه جانم در دست اوست اگر سنگی از آن تحول یابد من زمین را از خون شما سیراب می كنم.


ابوبكر با كمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت را برسول الله سوگند داد كه دست از عمر بردارد حضرت امیر هم تقاضای ابوبكر را پذیرفت و عمر را بحال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراكنده گردیدند.

مولف گوید كافی است برای رسوائی غاصبین حق فاطمه و آن مردمی كه ظلم در حق دختر پیغمبر نموده اند همینكه حضرت فاطمه وصیت فرمود ه كه علی علیه السلام شب جسد او را دفن نمایند این كار بتمام اهل عالم اعلام میكند كه فاطمه زهرا سلام الله علیها از: عده شناخته شده بیزاری جسته و راضی نشده كه در تشییع جنازه اش شركت نمایند و یا بر حضرتش نماز بخوانند چه حضرتش از آنها اذیت و آزار دیده نه فاطمه اذیت و آزار دیده كه آنها كه او را اذیت كرده رسول خدا را آزار و اذیت نموده و در نتیجه خدا را آزار كرده و كفر و شرك و ظلم خود را بر كرسی اثبات نهاده اند.

روایت شده (ان امیرالمؤ منین علیه السلام قام بعد دفنها فحول وجهه الی قبر رسول الله صلی الله علیه و آله ثم قال السلام علیك یا رسول الله عنی و عن ابنتك و زائرتك النازلته فی جوارك والبائتته فی


جوارك و البائتتنه الثری ببقعتك و المختار لله لها سرعته اللحقاق بك. الی ان قال (ع)

و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علی هضمها فاحفها السئوال و استخبرها الحال فك من غلیل معتلج بصدرها لم تجد الی بثه سبیلا و ستقول و یحكم الله و هو خیر الحاكمین (از نهج البلاغه.)

در روایت معتبر آمده كه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بعد از دفن جسد حضرت فاطمه سلام الله علیها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض كرد سلام بر تو ای رسول خدا از من و از جانب دختر عزیزت كه بزیارت تو آمده است و در جوار تو و بقعه تو خوابیده است خداوند او را در میان اهلبیت اختیار كرد كه زودتر بتو ملحق گردد تا آنجاكه عرض نمود.

یا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحیه امت از ظلم و ستم و غصب حق واقع شده همه را بشما گزارش میدهد كیفیت حال را از خودش بپرس چه بسیار غمها كه در سینه او روی هم نشسته بود كه بكسی اظهار نمی نمود و بزودی همه را بعرض شما خواهد رسانید و خدا از برای او حكم خواهد كرد و او بهترین حكم كنندگان است.